دانیالدانیال، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 19 روز سن داره

وبلاگ پسرم قبل از پا گذاشتن به دنیای من

شكلك هاي ني ني ناز

                                                                                                                                                                              &...
24 تير 1391

بدون عنوان

`````````````````````````````1¶¶¶¶¶¶¶ ````````````````````````````¶¶111111¶¶```01¶¶¶¶¶¶ ````````0``````````````````¶¶11111111¶¶¶¶¶¶10```¶¶ ``````¶¶¶¶¶¶¶10```````````¶¶1111111111¶¶````````0¶ `````¶¶````01¶¶¶¶0`11¶¶¶¶¶¶11111111111¶¶11```````¶0 ````1¶`````````0¶¶¶¶¶100`1¶11111111111111¶¶¶1¶¶¶¶&...
24 تير 1391

باد آمد

باد آمد و خندید و به دورِ همه چرخید و مرا دید و پسندید و دو تا میوه برام چید و به من داد و شدم شاد و دویدم خوش و خندان دادم میوه به مامان   شاعر: افسانه شعبان نژاد   ...
24 تير 1391

دویدم و دویدم

دویدم و دویدم به یک خروس رسیدم گفتم سلام! نگام کرد قوقولی قوقو صدام کرد گفتم چقدر تو ماهی چش نخوری الهی پرهای رنگی داری تاج قشنگی داری الهی ای خروس جون هیچوقت نشی فسنجون   شاعر: ناصر کشاورز ...
24 تير 1391

بدون عنوان

  کی بود کی بود؟ یه توپ پَرپَری بود پراش از این وَری بود دیدم پراشو بسته روی درخت پارکمون نشسته حرف نمی زد ساکت بود قهر با دو تا راکت بود راکت ها روی نیمکت هر دو تاشون ناراحت باد اومد و هل داد و توپه افتاد اونا رو با هدیگه آشتی شون داد   شاعر: ناصر کشاورز ...
24 تير 1391

شعر كودك

    خانم Rabbit صبح در باغ ما بود او داشت می گشت پیدا کند   food یک wind آمد خرگوش را دید گردو برایش از شاخه ای چید خرگوش خانم خندید و شد شاد walnut را خورد شد دوست با باد شاعر: ناصر کشاورز      ...
24 تير 1391

بدون عنوان

مردی که یک روز راه رفته بود و خسته بود، به کنار جوی آبی رسید. جوراب هایش را در آورد و پاهایش را شست. بعد، جوراب هایش را هم شست و روی علف ها انداخت تا خشک شود. خودش هم خوابید. مرد که خوابش برد، جوراب ها بلند شدند و توی آب شیرجه زدند و شناکنان دور شدند. کمی که رفتند، یک لنگه از جوراب ها به علف های کنار جوی گیر کرد و هر کاری کرد، نتوانست خودش را نجات بدهد و همان جا ماند. اما لنگه ی دیگر جوراب همراه آب رفت و رفت تا این که دو تا ماهی آن را دیدند.   یکی از ماهی ها تپل بود و یکی لاغر. ماهی لاغر گفت: « اول من دیدمش. مال من است. » ماهی تپل گفت: « کجای کاری؟ من از آن دور دورها دیده بودمش. مال من است. ...
24 تير 1391

جوراب بی چاره

          هر جا که می رفتم جوراب پایم بود مثل رفیقی خوب با کفش هایم بود یک روز از جوراب انگشت من در رفت از بس که با جوراب انگشت من ور رفت جوراب بی چاره وقتی که شد سوراخ از توی کفش انگار آمد صدای ... آخ!   شاعر: فریدون سراج ...
24 تير 1391