عکس های دانیال در پردیس ارومیه
عكس هاي دانيال از تولد تا ....
بگو و بخند
مجموعه: سرگرمي کودکان زنگ مشتری: آ قای تعمیرکار! چرا دیروز نیامدید زنگ در خانه ی ما را درست کنید؟ تعمیرکار: من آمدم، ولی هر چه زنگ زدم کسی در را باز نکرد. اسم اولی: اسم بچه تان را چی گذاشتید؟ دومی: رستم، ولی پشیمان شدیم. اولی: چرا؟ دومی: آخه می ترسیم صدایش کنیم. جواب معلم: خیلی مانده تا جواب مساله را پیدا کنی؟ دانش آموز: بله آقا. معلم: چه قدر؟ دانش آموز: آن قدر که بروم خانه و جواب را از پدرم بپرسم و بیایم. ...
نویسنده :
بابا دانیال
22:30
شلك هاي كارتوني
لطیفه های خوشمزه (کودکانه)
اوّلی: ببخشید ساعت چند است؟ دوّمی: ساعتم خوابیده است! اوّلی: پس بیدارش نکن؛ از یک نفر دیگر می پرسم! معلّم: کدام حیوان است که به انسان علاقه ی زیادی دارد؟ دانش آموز: اجازه آقا؟ گرگ گرسنه! اولی : چرا لک لک هنگام خواب یک پایش را بالا می گیرد؟ دومی : چون اگر هر دو پایش را بالا بگیرد ،می افتد. درس علوم معلم در کلاس علوم از دانش آموزی پرسید: با دیدن عکس پای این حیوان، نام حیوان را بگو. دانش آموز هر چه به عکس نگاه کرد، نتوانست پاسخ بدهد. معلّم گفت: بگو اسمت چیه تا برایت یک صفر بگذارم. دانش آموز پایش را از...
نویسنده :
بابا دانیال
18:39
بدون عنوان
لطیفههای نمکی مجموعه: سرگرمي کودکان لطیفههای نمکی قصه تکراری روزی روباهی می رود پیش کلاغی و می گوید: به به. عجب دمی، عجب پایی!! کلاغ با خونسردی می گوید: کجای کاری بابا! من خودم دوم راهنمایی ام. بچه همسایه از یک نفر می پرسند: «چند تا بچه داری؟ چهار تا از انگشتانش را نشان می دهد می گوید: «سه تا» همه تعجب می کنند و می گویند: «اینها که چهار تاست» او انگشت کوچکش را نشان می دهد و می گوید: «این بچه همسایه مان است،ولی همیشه خانه ماست» جنگل پسری که تا به حال جنگل ندیده بود، با د...
نویسنده :
بابا دانیال
18:27
بخون و بخند
امرار معاش و نویسندگی سعید به دوستش محسن: برادرت که به خارج رفته ، از چه راهی امرار معاش می کند؟محسن : از راه نویسندگی. سعید : چه می نویسد؟ محسن : هر ماه به پدرم نامه می نویسد تا برایش پول بفرستد. جمله سازی معلم : امیر جان ، با حمید یک جمله بساز. امیر : شما چقدر شبیه همید! جمله رمزی حسن پس از شرکت در امتحانات پایان سال ، به همکلاسی اش گفت : ما می خواهیم به مسافرت برویم. لطفا نمره های مرا بپرس و اگر تجدید شده بودم ، به صورت رمزی به من خبر بده. اگر از یک درس تجدید شده بودم ، بگو : سلیم به تو ...
نویسنده :
بابا دانیال
18:21
خندههای قشنگ (لطیفه های کودکانه)
غذای مقوی بیماری پیش دکتر می رود و می گوید: باید کله پاچه و مغز و جگر بخوری. بیمار می گوید: آقای دکتر این ها را قبل از غذا بخورم یا بعد از غذا؟ سواد مردی یک ساعت مچی می خرد. روز بعد پیش فروشنده می رود و می گوید: پشت این ساعت نوشته ضد آب ولی داخلش آب رفته است. فروشنده می گوید: چه عرض کنم؟آب که سواد ندارد. ساندویچ مردی به ساندویچی رفت و گفت: لطفاً دو تا ساندویچ بدهید. ساندویچی پرسید: می خوری یا می بری؟ مرد گفت: یه میخوری، یه میبری. استراحت اولی: از بس استراحت...
نویسنده :
بابا دانیال
18:17
فقط بخندید ! (لطیفه های کودکانه)
یه روز دو تا تنبل میرن بانک میزنن، اولی میگه بیا پولا رو بشمریم. دومی میگه: ولش كن فردا رادیو میگه! ======================= آقای فراموشکار میره دكترمیگه آقای دكترمن فراموشی گرفته ام. دكتر میگه: چندوقته این بیماری رو دارین؟ آقای فراموشکار میگه: كدوم بیماری؟ ======================== پسر مهربان داشت نوارخالی گوش میداد و بلند بلند گریه میكرده، بهش میگن چرا گریه میكنی؟ میگه: دلم واسه خوانندهاش میسوزه، طفلكی لال بوده! ========================= یه پسره به دوستش میگه: بیا بریم دریا. دوستش میگه: ن...
نویسنده :
بابا دانیال
18:12